مرگ علیاصغر بیشتر به آن حادثههای تلخی شبیه است که آدم گاهی از گوشهوکنار میشنود، حادثههایی که فقط در جاهای دور اتفاق میافتد. از آن تراژدیهایِ تلخِ دراماتیک که هیچ وقت فکرش را هم نمیکنی که روزی دور و بر خودت رخ دهد. مرگی که شنیدن خبرِ آن خون را در رگهای آدم ه میکند و دهانت خشک میشود. اما چرخ کورِ تلخکامی روزگار دور و نزدیک نمیشناسد و هر روز قرعه را به نام کسی میزند!
علیاصغر در عنفوان جوانی بود، جوانِ جوانِ جوان! او را آن نوجوانِ لاغراندامِ استخوانی و سبزهرویی به خاطر دارم، با موهای تیرهی صاف و چشمانِ سیاهِ درشت که انگار از همان کودکی زندگی با جدیتی تمام به سراغش آمده بود! انگار از همان کودکی بار زمینماندهی نسلهای قبل از خودش را هم به دوش میکشید! اگرچه نوجوانی بیش نبود اما، در چشمانش که خیره میشدی انگار روحی میانسال میدیدی! روحی که شاید بدون آنکه کودکی کرده باشد، پیر شده بود! گاهی از کوچه رد میشد، در حالاتش دقت میکردم؛ انگار یک لحظه آرام و قرار نداشت و همیشه کاری جدی برای انجام دادن داشت، همیشه انگار باری به دوش میکشید! همیشه با سرعت با ماشین عبور میکرد. دیروز برای همیشه آرام گرفت!
در مورد مرگ علیاصغر هیچ نمیتوان گفت! هیچ نباید گفت. نباید قضاوت کرد! حق نداریم قضاوت کنیم و حدس و گمان باطل بزنیم!! هیچکدام از ما نمیدانیم در آخرین روز تلخِ بودن بر او چه گذشته! چه وضعیت روحی و روانی داشته است و آخرین افکارش چه بوده است؟ اصلا چه میشود که آدمی دست از زندگی میشوید و قید همه چیز را میزند و دنیا و مافیها را بدرود میگوید. چه شد که پسری در ابتدای راه جوانی، بدون چشیدن طعم زندگی ناگهان مسیری چنین سخت و جانکاه را برای پایان انتخاب میکند. در این روزهای سخت قضاوت نکنیم و تسلیبخش مادر و پدر داغدار علیاصغر باشیم.
علی یاری، پدرش مصیبت کم نکشیده است! بیستم دیماه 1388 بود که خانهاش در آتش سوخت و پسر خردسالش طعمه زبانههای حریق شد. آن صحنه تلخ را هرگز نمیتوانم از ذهنم پاک کنم. پدری که از راه رسید و خانه در آتش دید و مادری که نمیتوانست وارد خانه شود و فرزند را از آتش برهاند. مادری که زمین را به دندان میگرفت و کودکی در دود و آتش جان داده بود. همیشه فکر میکردم شاید بدتر از این برای یک پدر اتفاقی نباشد؛ مرگ علیاصغر نشان داد که روزگار بالاتر از سیاهی هم رنگ بسیار دارد!
مصیبت درگذشت جوان ناکام، علیاصغر یاری را به پدر و مادر داغدارش که تنها فرزندش را از دست داد تسلیت عرض میکنم. امیدوارم در تحمل این مصیبت که کلام در وصف آن اشک میریزد صبور باشید.
علیاصغر ,کودکی ,انگار ,آتش ,مصیبت ,روحی ,مرگ علیاصغر ,را به ,انگار از ,همان کودکی ,دور و
درباره این سایت